نوژانوژا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

دخترم نوژا

مادری...

  مادر که می‌شوی گاهی دلت می‌گیرد. گاه بی‌اختیار اشک میریزی و چون مادری وقتی همه خوابند گریه می‌کنی … دلت می‌خواهد همه تاجهای افتخار مادر بودن را به کناری بگذاری و خودت راه نگاه کنی گاهی خالی می‌شوی از همه خنده‌ها، گاهی دلت فقط یک جاده می‌خواهد که بروی اما نمی‌دانی کجا؟ و چرا؟ گاهی حتی آزاد نیستی که فکر کنی، که بسازی، بنویسی و دلت می‌گیرد و من …دلم می‌گیرد وقتی از تو فرار می‌کنم و دلم پیش توست، نمی‌دانی چقدر دردناک است رها کردن دست کوچکی که می‌دانی چند صباحی دیگر از میان دستانت خواهد گذشت. آنوقت بحال همه این حالهای خوش ناخوش گریه می‌کنی ...
7 تير 1391

به ياد داشته باشم که ...

 به قول دکتر کارن گود، روان‌شناس: «کودک ما به دنيا نيامده است که از ما اطاعت کند. بلکه ما او را به دنيا آورده‌ايم تا راهنماي او باشيم، به او آرامش دهيم و ساختاري را براي او به وجود آوريم که در آن به راحتي بتواند تجربه بيندوزد، ياد بگيرد و رفتارهايش را تنظيم و قاعده‌مند کند... ...
5 تير 1391

زبان نازدونه ای 2

هیناد :هندوانه          آبلا :ابنبات     آبلو:ابمیوه      عمی:عمه      حَث:حدیث     گا:پارک     آلی:خاله        توسک:سوسک     هون:خون     هال:پذیرایی خونمون     نیش:نشستن           نام نام:عوض کردن پمپرز    گوش:گوش و گوشواره      تاب تاب:تاب سواری     دا:خوندن کتاب     لَفت:رفت      گو:قو      اَک...
1 تير 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم نوژا می باشد